آهو خیلی خوشگل بود,یک روز یک پری سراغش اومد و بهش
گفت:آهوجون!دوست داری شوهرت چه جور موجودی باشه؟
آهو گفت:یه مردخونسردو خشن و زحمتکش.
پری آرزوی آهو روبرآورده کردوآهو با یک الاغ ازدواج کرد.
چند ماه بعد آهو والاغ برای طلاق سراغ حاکم جنگل رفتند.
حاکم پرسید:علت طلاق؟
آهو گفت:توافق اخلاقی نداریم , این خیلی خره!
حاکم پرسید:دیگه چی؟
آهو گفت:شوخی سرش نمیشه,تا براش عشوه میام جفتک
میندازه. حاکم پرسید:دیگه چی؟
آهو گفت:آبروم پیش همه رفته,همه میگن شوهرم حماله!مشکل
مسکن دارم,خونه ام عین طویله است.اعصابم را خورد کرده,
هر چی ازش می پرسم مثل خر بهم نگاه می کنه.
حاکم پرسید:دیگه چی؟
آهو گفت:تا بهش یه چیز میگم صداش رو بلندمیکنه و عرعر می کنه.
از من خوشش نمیاد,همه اش میگه لاغر مردنی,تو مثل مانکن ها
میمونی. حاکم رو به الاغ کرد و گفت:آیا همسرت راست می گوید؟
الاغ گفت:اره
حاکم گفت:چرا این کارا رو میکنی!؟
الاغ گفت:واسه اینکه خرم!!!.
حاکم فکری کرد و گفت:خب خره دیگه چی کارش میشه کرد.
نتیجه گیری اخلاقی:در انتخاب همسر دقت کنید.
نتیجه گیری عاشقانه:مواظب باشید...
وقتی عاشق موجودی می شوید عشق چشمهایتان را کور نکند.